دیری ست
دیوانه ای
در من
خم می شود
سنگ بر می دارد
با قدرتی عجیب
خشمی غریب
عجزی شگفت
سنگ پشت سنگ
می زند
به قاب عکس های خاطره
بر پیشانی ام
تا مگر شاید
شیشه ای ترک بخورد
قابی بشکند
عکسی بیافتد
از آن بالا
روی زمین
تا از رد پایی شاید
پایی برخیزد
دستی بجنبد
خرده شیشه ها را کناری بزند
بیرون قاعده و
قرار بی رحم بازی
بیاید
دست دیوانه ام را بگیرد
و بگویدش
آرام...
دیوانه ای
در من
خم می شود
سنگ بر می دارد
با قدرتی عجیب
خشمی غریب
عجزی شگفت
سنگ پشت سنگ
می زند
به قاب عکس های خاطره
بر پیشانی ام
تا مگر شاید
شیشه ای ترک بخورد
قابی بشکند
عکسی بیافتد
از آن بالا
روی زمین
تا از رد پایی شاید
پایی برخیزد
دستی بجنبد
خرده شیشه ها را کناری بزند
بیرون قاعده و
قرار بی رحم بازی
بیاید
دست دیوانه ام را بگیرد
و بگویدش
آرام...
4 comments:
همش من من من.....
To P:
In my opinion, this one is the best of yours so far.
To Anonymous:
شعر یعنی "من" و شاعر کسی ست که بر خلاف شما دوست عزیز از آوردن منش هراسی نداره... محور اصلی شعرهای اجتماعی هم همین من ها هستند
ممنون مهیار. بدون شک شعرها و شاعرها و ناشاعرهایی هستند که خیلی بیشتر از من از "من" فارغ اند. اما به نظرم این موضوع توصیه بردار و بصورت-آگاهانه-اصلاح پذیر نیست. هرچند که آگاهی نسبت بهش خوبه
منظور من و به گمانم این دوستمون دقیقا واژه من و تمام ضمایر و متعلقات اول شخص مفرد بود که در نگاه اول ممکنه هر شعر یا نوشته ای رو شخصی یا خودمحور نشون بده. اما "من" در آثار اجتماعی فقط یک نمونه ست که بیانگر روحیات یا حرفهای دل جماعتی ست که شاید قدرت سخنوری و منظوم یا منثور کردن آنها را نداشته باشن. این اثرت یک شعر حقیقیه چون برخلاف اکثر آثار قبلیت تفکرات ِ منت رو در قالبی شکل دادی که از دایره منیت خارج میشه و به خواننده هم مجال خیال و اندیشه میده
...
راجع به این مقوله و همچنین اون واژه ناشاعری که گفتی میشه چند جلد کتاب نوشت که خارج از حوصله یک کامنت است
Post a Comment