Wednesday, July 05, 2006

تاکید همیشه بر روی اثبات چیزی است که وجود ندارد. وقتی چیزی را توضیح می دهیم، سعی می کنیم وادارش کنیم که باشد، اما نیست. می خواهیم وادارش کنیم همان باشد که ما گفته ایم. چیزهایی که قبل از گفتن ما خودشان «هستند» را اصلاً توضیح نمی دهیم چون نیازی به این کار نیست، یا شاید انجام این کار تردید در وجود آنهاست. گاهی چیزهایی در مورد ما وجود دارند که وقتی توضیحشان می دهیم رنگشان می پرد! این ها «هستند»، اما وقتی مورد توجه قرار می گیرند خودشان هم به بودنشان شک می کنند. حتی واقعیت های واقع شده ی ما هم این را می دانند و دوست ندارند با چیزهای خیالی هم ردیف شوند. پس رنگشان را به صدای ما می دهند و از میان می روند. درست همان موقعی که با صدای رسا از حقیقت ها سخن می گوییم، حقیقتِ موجودِ عینی از میان می رود. البته ما زیاد این کار را نمی کنیم. حرف می زنیم تا جهانی را خلق کنیم که پیش از گفتن ما وجود ندارد. و البته صدای ما رسا نیست.

3 comments:

Anonymous said...

coment.m

Anonymous said...

حکایت ما ( تو و من ) حکایت آن دو آدم غریبه ست که در خیابان وقتی از کنار هم رد می شوند نیم نگاهی به هم گره می زنند هم دیگر را وامی رسند برانداز می کنند و هر یک وانمود می کنند که دیگری را ندیده اند و یا دیگری آنها را ندیده است ( این را جامعه شناسان بی توجهی مدنی می گویند ( مرده شور....)بله پری خانوم ! تنها خدا می داند که با چقدر وب گردی دوباره قلم رنجه های ات را پیدا کردم
و دیگر هیچ
و مگر حرفی برای ام مانده است
و باز منتظر می مانم
تا همیشه
بی هیچ تغییری
یا تفسیری
عزت ات زیاد تا عمر آدمی باقی ست
شهریار

Anonymous said...

حال ام بده رئيس ! داغون ام
جان كافي


ش اميني