Tuesday, July 04, 2006

ازدحام ابژه ها کلافه ام کرده است. هر کدام به تنهایی یک «ساعت» اند. زمان در آنها فرو نمی رود، بلکه مماس با سطحشان روی صفحه ی صاف باقی می ماند. نورش چشمم را می زند. مثل کفشی که امروز پایم را می زد و این کلافگی مضاعف. وقتی چیزی چیزی را می زند جایی برای حضور «ذهن» باقی نمی ماند. تمام فضا مثل براده های آهن دور آن چیز جمع می شود و به آن می چسبد. این گونه ابژه ها و من به هم می چسبیم. چشم هایم را روی هم فشار می دهم. سعی می کنم فکر کنم اصلاً نیستند. نمی توانم.

No comments: