Sunday, April 30, 2006

وقتی نمی نویسم و پشت میزم انبوه نوشته ها را می خوانم و می خندم خیلی راحت است. از پشت میز که بلند می شوم، هر چه قدر دلم می خواهد می نویسم و توی کلمه هایی نمی گذارم که خوانده شوند. این بازی قشنگی است. آنها را توی کلمه هایی می گذارم که نوشته می شوند و خوانده نمی شوند. تمام روز حواسم را جمع می کنم تا این کلمه ها را پیدا کنم و چیزهایی را که دلم می خواهد تویشان بگذارم. البته این کار را وقتی دارم سر کلاس درس گوش می کنم یا ناهار می خورم هم می توانم انجام بدهم. به خاطر همین وقت زیادی پیدا می کنم که پشت میزم بنشینم و چیزهایی را که دیگران از روی حواس پرتی نوشته اند بخوانم و بخندم.
این کلمه هایی که گفتم اسمشان از اسرار است.

No comments: