Sunday, January 15, 2006

بعد از بهشت بر فراز برلین
آدم هایی هستند که سیاه و سفیدند و همه چیز را می بینند. راه می روند و با لبهای سیاهشان سیگارهای سفید دود می کنند. می روند و می آیند، تصادفاً بین ما قرار می گیرند و از میان ما می روند. ما آدم رنگی ها آنها را نمی بینیم. آنها برای دنیای رنگی ما خواب های سیاه و سفید می بینند و ما همان خوابیم که در حقیقت رنگی هستیم و رنگمان تنها چیزی است که آنها نمی بینند. دغدغه ی این آدم ها می شود خودِ زندگی ما: آنها پرسه می زنند و ما نفس می کشیم. این قدر به ما نزدیکند که وقتی پرسه می زنیم زیرپاهایمان دراز می کشند. ما صدای نفس هایشان را می شنویم، اما رنگ نمی گذارد ببینیمشان. آنها زیر ِ رنگ اند، بی رنگ و برای همین همیشه ناشناس.
یک بار یکی از این آدم ها دنبالم کرده بود. انگار که من هم مثل مکان و زمان و جهان یک مفهوم ام. هر چه می آمد به من نمی رسید. می خواست صورت ام را ببیند اما صورت من ایده نبود. چشم نداشت.

حقیقت و زیبایی
جستجوی حقیقت و زیبایی ست
ش امینی - حقیقت و زیبایی/ جستجوی حقیقت و زیبایی ست/ و آدمی/ تاریخ اش را/ بیهوده تلف کرده است

No comments: