Wednesday, May 25, 2005

نه. فقط شب ها نبود. اینجا زمان مطرح نمی شود. روز با روز بعد فرقی ندارد. حالا روشن هم باشد، مطرح نیست. روز ها هم بود دیگر. من خونریزی می کردم. خودم آب شده بودم، فقط لباس خونی ام مانده بود. بعد از آب شدن، دیگر فرقی نداشت. هزار روز هم که با هزار شب می گذشت همان طور آن لباس آنجا افتاده بود و یک قورباغه زخمی شاید توی جیب سینه اش رفته بود که آن طور هنوز خون می آمد.
خسته شدم از عصبانی شدن ای که مفعول ندارد. چرا. واقعاً چرا.
p.s. We are ugly but we have the music

No comments: