Wednesday, June 18, 2008

شايد لازمه‌ی تعادل این است كه آدم هم ورودی داشته باشد هم خروجی. من تنها ورودی دارم. می‌خوانم – اما نمی‌نویسم. می‌شنوم – اما ...
خواندن و فكر كردن. فكر كردن و خواندن. دیگر چه؟ این دنیا زیادی روشن است. هر چیزی را می‌شكافی كنار می‌زنی روشن می‌كنی. از این همه نور و گرما خفه نمی‌شوی؟ زیستن بی‌تاریكی، بی‌شكاف، بی‌خلأ ... بالا رفتن از كوه بی دیدنِ دره‌ای كه رودی در آن آوازی بخواند ممكن است؟ زندگی باید شبی هم داشته باشد. باید به شبانه‌ها ایمان آورد. به شعر. به موسیقی...

No comments: