نشانه های بد، آن ها كه همیشه مخفی اند، یا به آن ها رو نشان نمي دهيم، در تجربه ی رنج سرانجام خودشان را به رخ می كشند. غريب ترين چيز در لغزیدن میان ِ تاریكی ِ دنیای تراژدی این است كه سازوكاری مخفی انگار در تك تكِ سلولهای به خواب رفته ی تن به راه می افتد و دست به كارِ غربال كردن ِ چیزها می شود... بد، خوب... بد، خوب... این تنها زمانی است كه بد-ها، در مقام نا شایسته های ناپاك و تقصیركار، واقعاً می مانند یك طرف، و خوب-ها، جدا و پرشكوه، همراه با پاكی ای كه البته زنگاری از دردِ جداسازی دارد، و خود هدیه ای است برای تاب آوردنِ رنج، می ایستند طرفِ دیگر.
و البته چه پاك، دهانی كه آگاهانه این نوشدارو را ننوشد...
و البته چه پاك، دهانی كه آگاهانه این نوشدارو را ننوشد...
1 comment:
کاملن موافقم
و موقعیت ها که گریبان آدم را محکم گرفته اند نه آدم ها. فاعل و مفعول در کار نیست. انگار حتا فعل هم مهم نباشد. تنها ترتیبی است که اتفاق را انداخته به گردنم و نوشدارو نوش نیست چون کاملن واقفم به موقعیت
Post a Comment