ابراز احساسات
چند قطعه كوتاه
ابراز، از لبریز كه می آید، عرصه تنگ می شود بر من ِ دیگری... كه اين از پُر آمده و می خواهد پُر كند... پس وای به وقتی كه دستان دیگری خالی نباشد... چیزی روی دست می ماند كه او را برازنده نیست... زخم خورده و كوچك، از كف دستان نگاه ات می كند و می گوید ببین با من چه كردی... من ای كه چه پرنده ای بودم برای نغمه های شكسته تنهایی ات...
*
ن. گفتگوی مجازی را با شكلك پررنگی می آغازد كه آمیزه ای است از بوسه ای آتشین و فوران عشقی بی حد و مرز. از او و طبع بسیار ملایمی كه در او می شناسم تعجب می كنم. وقتی می پرسم جواب می دهد كه: مهم نیست! چه چیزی است كه ما را وا می دارد نسبت به ابراز احساساتمان تا این حد بی تفاوت باشیم؟ احساس ِ ن. كه بی شك برخاسته از دوستی صمیمانه و دخترانه ی میان ماست، برای من بی اهمیت نیست، اما نمی توانم به چنین ابراز ِ بی اساسی پاسخی بدهم. رفتار او از جهاتی شبیه به آن چیزی است كه میلان كوندرا در شخصیت های كافكا "بی احساسی در نقاب سبْكی لبریز از احساس" می نامد. آمریكای كافكا از این منظر، "تئاتر احساس" است و برای همین "نقد ِ احساسی گری"... حال می اندیشم كه شاید ن. رابطه احساسی میان من - من ِ دختر!- و خودش را چیزی بی ربط و نمایشی می پندارد... چیزی كه در بزرگ نمایی ِ یك ابراز ِ غلو شده، نقد می شود، و سپس بی درنگ از یاد می رود!
*
میان پرنده كوچك، و نخستین جیكوجیكهای عاشقانهاش، تا بالهایی كه بهآرامی در آسمان ِ خیال باز می كند، فاصلهای هست! پروازی باید، پروازی سخت... و فرودی آرام... كه این فرودگاه در سرزمین دوری است... جایی كه بازی، بازی دیگری است و مرغان آسماناش به ضرب تیر شكارچیان می پزند!
*
ر. انگشت اش را به سوی ام نشانه می رود و از احساسات اش می گوید: تو چه قدر بی معرفتی، چه قدر خشكی، چه قدر خودخواهی! پیش تر هم بود كه انگشت اش را نشانه می رفت و چیزهای دیگری می گفت: چیزهای عاشقانه. در این انگشتِ "اشاره" چیزی هست كه بد گستاخی می كند! ابراز پرشور او، تن ای می شود با قصدی كه تن ِ من خواهان آن نیست، و او حتی نگاه نمی كند تا اين را ببیند. حتی جایی نمی گذارد برای گزاردن چشم پوشی و گریز... . بی ادبی چنان با احساس آمیخته است كه به چشم نمی آید و نمی توانم به سادگی به او بگويم. این را كه دیگری پیش از هرچیز، فرد دیگری است كه حقوقی دارد. كه اگر عزیز است، چه بس بیشتر كه باید حرمت اش را نگاه داریم.
-برای "شكاریده ها"ی شكارچی
چند قطعه كوتاه
ابراز، از لبریز كه می آید، عرصه تنگ می شود بر من ِ دیگری... كه اين از پُر آمده و می خواهد پُر كند... پس وای به وقتی كه دستان دیگری خالی نباشد... چیزی روی دست می ماند كه او را برازنده نیست... زخم خورده و كوچك، از كف دستان نگاه ات می كند و می گوید ببین با من چه كردی... من ای كه چه پرنده ای بودم برای نغمه های شكسته تنهایی ات...
*
ن. گفتگوی مجازی را با شكلك پررنگی می آغازد كه آمیزه ای است از بوسه ای آتشین و فوران عشقی بی حد و مرز. از او و طبع بسیار ملایمی كه در او می شناسم تعجب می كنم. وقتی می پرسم جواب می دهد كه: مهم نیست! چه چیزی است كه ما را وا می دارد نسبت به ابراز احساساتمان تا این حد بی تفاوت باشیم؟ احساس ِ ن. كه بی شك برخاسته از دوستی صمیمانه و دخترانه ی میان ماست، برای من بی اهمیت نیست، اما نمی توانم به چنین ابراز ِ بی اساسی پاسخی بدهم. رفتار او از جهاتی شبیه به آن چیزی است كه میلان كوندرا در شخصیت های كافكا "بی احساسی در نقاب سبْكی لبریز از احساس" می نامد. آمریكای كافكا از این منظر، "تئاتر احساس" است و برای همین "نقد ِ احساسی گری"... حال می اندیشم كه شاید ن. رابطه احساسی میان من - من ِ دختر!- و خودش را چیزی بی ربط و نمایشی می پندارد... چیزی كه در بزرگ نمایی ِ یك ابراز ِ غلو شده، نقد می شود، و سپس بی درنگ از یاد می رود!
*
میان پرنده كوچك، و نخستین جیكوجیكهای عاشقانهاش، تا بالهایی كه بهآرامی در آسمان ِ خیال باز می كند، فاصلهای هست! پروازی باید، پروازی سخت... و فرودی آرام... كه این فرودگاه در سرزمین دوری است... جایی كه بازی، بازی دیگری است و مرغان آسماناش به ضرب تیر شكارچیان می پزند!
*
ر. انگشت اش را به سوی ام نشانه می رود و از احساسات اش می گوید: تو چه قدر بی معرفتی، چه قدر خشكی، چه قدر خودخواهی! پیش تر هم بود كه انگشت اش را نشانه می رفت و چیزهای دیگری می گفت: چیزهای عاشقانه. در این انگشتِ "اشاره" چیزی هست كه بد گستاخی می كند! ابراز پرشور او، تن ای می شود با قصدی كه تن ِ من خواهان آن نیست، و او حتی نگاه نمی كند تا اين را ببیند. حتی جایی نمی گذارد برای گزاردن چشم پوشی و گریز... . بی ادبی چنان با احساس آمیخته است كه به چشم نمی آید و نمی توانم به سادگی به او بگويم. این را كه دیگری پیش از هرچیز، فرد دیگری است كه حقوقی دارد. كه اگر عزیز است، چه بس بیشتر كه باید حرمت اش را نگاه داریم.
-برای "شكاریده ها"ی شكارچی

1 comment:
ر. خوب میداند که ا. انگشتش را چگونه میبیند... اما زندگی برای ر. پاسخ به بوسه های آتشین ن. است نه "اساس کاوی" برای لحظاتی ساده و گذران که دیگر نیستند. چه میشود گفت ن. همیشه ن. است ر. همیشه ر. و نوشته بازیهای ا. اینچنین
Post a Comment