فعلی در زمان گذشته: بودن.
«خواست» وقتی به تعویق می افتد می میرد. جای اش را به {خواست} دیگری می دهد، اما خاطره اش را نیز در کام دیگری می ریزد. این «خواست دیگر شده» هرگز برآورده نمی شود چون خاطره آلود است. نیمی از او در گذشته تجربه شده و دیگر فرصت برآورده شدن ندارد!
«خواست» وقتی به تعویق می افتد می میرد. جای اش را به {خواست} دیگری می دهد، اما خاطره اش را نیز در کام دیگری می ریزد. این «خواست دیگر شده» هرگز برآورده نمی شود چون خاطره آلود است. نیمی از او در گذشته تجربه شده و دیگر فرصت برآورده شدن ندارد!
No comments:
Post a Comment