Thursday, May 05, 2005

La Campanella

#
دختر ربدوشامبر پوش از پله ها پایین می آید. قدم هایش سنگینند. شما خش خش دامنش را می شنوید. کنترل به دست دارید. ماهواره را فقط به خاطر این کانال دارید شما. حسابی حالتان را جا می آورد. دختر دراز کشیده روی کاناپه. کنترل به دست دارد. ربدوشامبر دیگر تنش نیست. نفسش تنگ شده. نفسش را حبس کرده. موسیقی ِ لیست یک مرتبه نازل می شود. هر دوتان می لرزید. شما پیانیست چینی را دوست دارید. دقیقاً چشم های تنگ اش را. صورت بی رنگ، لبهای سیاه نوک مدادی... شما دوست اش دارید. که بلند می شوید روی نوک پنجه ها. که چشم هایتان بسته است. عاشق شده اید. انگشتانش را نگاه می کند. انگشتر خیالی را. چشم هایش تو آهنگ می رقصند. باز هم تنگ تر می شوند. دوست تر دارید. چرخ می زنید و دامن خیالی خش خش می کند. هر دو با هم متوجه پنجره می شوید. دختر کنترل را رها می کند. چهره اش مبهم است. می رود کنار پنجره می نشیند روی لبه ی پنجره. پیانیست مال اوست. موهایش را باز کرده. پیانیست اسم اش یان نیست. یک اسم چینی دیگر دارد. شما روی نوک پنجه ها چرخ می زنید و موهای خیالی دورتان دایره می زنند.
#
نمای دور، خانه ی یان- او لاغر اندام است. موهای بلند دارد. بلند شده از پشت پیانو رفته کنار پنجره. بالا را نگاه می کند. دختر رویش را بر می گرداند. گردنش را کج می کند به سمت شانه. شانه هایش زیر نور ماه اند. دختر عاشقش نیست.

No comments: