Tuesday, May 17, 2005

مثلاً سه شنبه های قبل با بعد از این یک فرقی داشتند. برق نگاه ها را تاب می آورد هم چنان. با این حال یک فرقی داشت یک فرقی دارد. شاید برق نگاه ها نبود. برق چیزی بود در نگاه ها که چیز خاصی هم نبود. یک چیز اضافی. یا بقیه اش اضافی بود و فقط همان یک چیز بود که بود که باید تاب می آورد و می توانست قبلاً. حالا هم می توانست پس فرقش کجا بود؟ کجا را نگاه می کردند را می توانست. این استفهام انکاری بزرگ را. که راست بود. راست راست بود. می دانست که دیگر بس اش است. وقتش آمده بود و حالا هر چقدر نگاه کرده بود بس بود دیگر. به سه شنبه های قبل چیزی بدهکار بود چیزی که یادش نمی آمد. مرده بود و گذاشته بودند اش لای قبر. اگر یادش نمی آمد، پس چرا هنوز تاب می آورد و نمی دانست فرقش کجا- را- دارند- نگاه-می کنند- است...

No comments: